زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

کلوب

 

امروز بعد از مدتها رفته بودم کلوب که این پیامها رو دیدم

      

 

دختر ماه اسفند ، پری اشک و لبخند
آیینه ی پرستش ، قداست یه سوگند

نقاشی قشنگه ، دستای آفرینش
وای که چه چیزی چیده ! دستای خوشه چینش

تو باغ سبز چشمات ، شعله جوونه کرده
خورشید تن طلایی ، پیش تو سیب زرده

آدمکای برفی ، می ترسن از نگاهت
ستاره ها می سوزن ، تو چشمای سیاهت

تو اومدی و بازم ، جاده تو رُ قدم زد
لالایی قدمهات ، خواب گل بهم زد

شایا تجلی
کتاب تولدت مبارک

   آقای تجلی ازتون مممنونم

موضوع به همین جا ختم نشد

چون یه پیام دیگه هم بود

              

 

      حالا این پیام رو کی گذاشته بماند ! چون خودمم نمیشناسمش

نظرات 1 + ارسال نظر
شایا تجلی 24 اسفند 1385 ساعت 04:28 ب.ظ http://shaya.parsiblog.com/

همیشه سلام ...
ازت ممنونم گلم که اینهمه به من لطف داری .
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد