زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

مادرم روزت مبارک

 

مادر تو فرشته ای

تـــرا ستایش می کنــــم

ترا که قلب سرشـــار و روح بزرگ ودستان گرم و زندگی پرورت چراغ راه ماست

امید و تکیه گاه ما

زندگی و هستی ماست

تـــرا ستایش میکنــــــم

ترا که می بخشایی ومهربانی بی توقعت رانثار میکنی

حجت بی اجر و مزدت را

تـــــرا ستایش میکنم

ترا که می سوزی و میکاهی

و برای مهر ورزیدن نه زمان می شناسی، نی مکان

و نه پشیمانی را پیشه میکنی

تـــرا ستایش میکنم

ترا ای مادر پاک ، ای روحانی پاک

ای سرچشمهء همه مهربانی ها، همه فدا کاریها و همه از خود گذشتی ها

تر ای مادر بخشاینده، ستایش میکنم

بخاطر وجودت که صفای آسمان بهار را دارد

بخاطر قلبت که گستردگی دریای پاک را دارد

و بخاطر دامانت که ما را پروراندو لالایت که نشه خواب را در چشمان ما ریخت

و نگران سرنوشتمان

نگران خوب و بد

نگران خوشحالی و غمها بی پایانمان است

ترا ای مادر، ای روحانی مقدس

ستایش میکنم و در برابر عظمت روح

ودر برابر شکوه رنجهای بی دریغت که

هرگز شکوه ای بهمراه ندارد سر تعظیم فرود آورده و میگویم

مادر! تو فرشته ای

 

مادرم روزت مبارک

بنــــــــــــازم همت والای مــــــــــادر
به قـــــــربان قـــــــد و بالای مـــــادر

تن جـــــان و سر و پایم فــــــدا بـــــاد
بــــــــه راه صبر جـــــــانفرسای مادر

نمی رفتم به خــــواب راحت و خوش
نبــــــود از نغمه یی لالای مـــــــــادر

فــروغش روشنایی بخش جانهــــاست
رخ همر جهـــــــــان آرای مــــــــادر

ادا نتوان کنـــــم حقش ,اگــــــــــر سر
بریزم همچــــــو زر در پـــــــای مادر

به کودک , بـــــوی مادر مـی دهد جان
نگیرد دایه هـــــرگز, جای مـــــــــادر

همه شب دیده گان من , بــــــود باز
که باشد انـــــدر آن , مـــــاوای مـــادر

لبم را بوسه ها مــــــــــــی زد شبانگاه
لب شیــــرین شکـــــــــر زای مـــــادر

می عشق و وفـــــا, درکــام من ریخت
بـــــود این مستی از صهبای مـــــــادر

مــــــرا با شیره ی جان , پرورش داد
دل پر مهــــــــــــر و پرغــوغای مادر

نخستین حـــــــرف را , او یـاد من داد
منم یک قطر ه از در پــــای مـــــــــادر

گلـم با آب مهر ش , چـون عجین گشت
بـــــــه سر باشد مرا , سودای مـــــادر

نبی فـــــــــرموده انــــــدر شــــان مادر
کــــــه جنت هست , زیـــــــر پای مادر

از حسن نعیتی

نظرات 2 + ارسال نظر
تامی 25 تیر 1385 ساعت 03:08 ق.ظ http://barname.blogsky.com

سلام
چه عجب لینکم اسمش درست شد
ولی حیف که دیره
بای

تامی 7 مرداد 1385 ساعت 01:50 ق.ظ http://barname.blogsky.com

سلام آیتا
کجا رفتی
چقدر دیر به دیر میای
من که دلم تنگ میشه برات

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد